سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 هفته گذشته که استاد تشریف نیاورده بودن و بروبچ هم متحد شده و کلاس را تعطیل فرموده بودن.

ولی این هفته هم استادِ این درس مشخص شده بود و هم شماره کلاس.

 چند دقیقه ای دیر رسیده بودم که استاد بسم الله رو گفته بود و کلام را آغاز. داشت از عناوین اصلی درس میگفت و اینکه خیلی متکی هستن به حل مسئله، اینکه چون دوستان اکثراً مدرک کارشناسیِ مرتبطی دارن، پس با حل مسائل مشکلی نیست. توو دلم خالی شده بود و عرق سردی بر پیشانی داشتم. 

استاد شروع کرد به تدریس. به قول خودشون مباحث مرتبط را یک مرورکوتاهی فرموده و ذهن دوستان را آماده ی حل تمرینات...

 

Image result

دوستان ساکت بودن و من سعی میکردم این عناوین و درسهایی را که یچی از اونها نمیفهمم رو لحظه ای از دست ندهم. حداقل سعی کنم مکتوب آنچه را که استاد می فرمایند داشته باشم، تا بعد اگه عمری بود و وقت کردم مروری کرده ، شاید چیزی فهمیدم؟!!!

کم کم داشتم به فکر حذف درس می افتادم. که در لحن کلام بعضی دوستان احساس مشترکی یافتم. کمی امیدوار شدم. امید به اینکه خیلی هم خِرِفت نیستم. خیلی هم فسفر سوخته نیستم. خیلی هم ... میشود امید داشت. هستند دانشجویانی که یادشان رفته انتگرال و معادلات مختلط را چه بِرسَد به حل معادلات خطی و غیرخطی را...

وقتی استاد میخواست یکی از فرمولهای  احتمال را بدست آورد، از دانشجویان پرسید : خب این رو که دیگه بلد هستین؟ فاصله ی بین دو نقطه را چطور اندازهگیری میکنند؟ دوستی با اعتماد به نفس قابل قبولی، با آرامش و مطمعن  گفت با خط کش.

و کلاس رفت روو هوا. استاد برای اینکه دیگه چنین شوخیهایی رو تکرار نکنیم، آدرس ایمیلهای همه را گرفت تا تکالیف اینهفته را همین امشب ارسال کند.

درس را تا آخر مباحثِ انتخابK محدودیت از میان M محدودیت یکضرب جلو برد و بیش از پنج مسئله هم تکلیف...




تاریخ : دوشنبه 95/7/19 | 12:25 عصر | نویسنده : مدیر | نظر